سلامت نیوز: محمد حقانی : درست است كه مالكین باغ میتواننــد مجـــوز ساخت و ساز- مجوز ساخت برجباغ - بگیرند ولی شهرداری كه مدعی حفظ و صیانت از درختان است و دراین راه شعارهای زیبایی هم میدهد، باید آستین همت بالا بزند و آنها را بخرد، تا بتواند حفظشان یا به فضای سبز تبدیلشان كند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه روزنامه اعتماد، داستان تخریب باغها و جایگزینی آنها با برجها و ساختمانهای شیك و بزرگ امروزی نه تنها داستان جدیدی نیست كه قصهای است كهنه و تكراری؛ قصهای كه گرچه بارها و بارها از آنها یاد شده، ولی با این وجود بازهم همچنان ادامه دارد. از تخریب باغهای منطقه یك، تا باغهای دارآباد و كن و بوستانهایی مانند بوستان مادر كه با وجود جنجالهایی كه به پا كرد، باز هم ساخت وساز درآن همچنان ادامه دارد. گزارش زیر، روایت دیگری است از همین داستان سریالی؛ روایتی از تخریب باغهای محله قدیمی حسینآباد در شمال شرق پایتخت؛ گزارشی كه با همكاری رییس كمیته محیطزیست شورا همراه بود و درنهایت، میتواند پروندهای جدید باشد از ادامه تخریب دهها باغ قدیمی این كلانشهر كشور.
اپیزود اول: تحریریه آغاز یك گزارش
این گزارش یك قصه نیست. روایتی است از آخرین نفسهای درحال خاموش شدن یك محله. داستانی آغازشده از یك گپ دوستانه در تحریریه. قصهای كه درنهایت به رونمایی از یكی دیگر از تامل برانگیزترین اقدامات شهرداری در خصوص صدور مجوز برای ساخت و ساز درباغهای تهران، منجر میشود. تعدادی از همكاران كه اتفاقا همگی اهل یك محله و محدوده هستند، مدعیاند كه در محل سكونتشان، سالهاست باغها را خشك میكنند و به جای آن برجهایی بزرگ و فریبنده میسازند. به گفته آنها، هم اینك نیز آخرین بازماندههای این باغها درشرف نابودی و تبدیل به برجهایی مرتفع هستند. اما تمام این اتفاقها نه در یكی از حاشیههای تهران، كه در قلب شمال شرقی پایتخت و در مقابل چشم هزاران تماشاچی و مامور شهرداری درحال انجام است. همین جملات بهانهای میشود برای بازدیدی از منطقه یادشده.
اپیزود دوم: باغهایی كه شاید دیگر نباشند
ظهر یك روز زمستانی سرد و ابری است. آنچنان سرد كه كمتر كسی را در كوچهپسكوچهها پیدا میكنی. به خصوص در كوچه پسكوچههایی كه هنوز بوی قدمت میدهند و حس نوستالژی دارند. كوچههایی پهن، با خانههایی ویلایی و حداكثر دو طبقه، نهرهایی كمعمق كه مانند جویهای آب فیلمفارسیهای چند دهه قبل، آب درونشان مانند خون در رگهای انسان جریان دارد و البته درختانی بلند و كهنسال كه قامتشان نشان از قدمت و عمر طولانیشان دارد. كوچههایی درست در بیخ گوش خیابانی پرتردد و شلوغ كه لحظهای از وجود ماشینها خالی نمیماند. باوركردنی نیست، چنین سكوت و آرامشی در كنار یكی از شلوغترین محلهها و خیابانهای شمال شرق تهران. انگار كه هنوز هیاهوی شلوغی و حرص و طمع بساز و بفروشها نتوانسته حال و هوای این تكه از شهر را چندان تغییر دهد. البته فعلا! كوچه پسكوچههایی منشعب شده از خیابان افشاری. خیابانی در امتداد خیابان بنیهاشم و در محدوده بزرگراه رسالت در ناحیه سه منطقه چهار شهرداری تهران. پرسان پرسان از مردم آنجا سراغ باغهای قدیمی منطقه را میگیرم. كوچه بعداز زیر گذر افشاری نخستین كوچهای است كه مردم نشانش را دادهاند. كوچهای كه امروز خیابان افشاری به دو نیمش كرده است با اسم با مسمایی به نام «پیری». كوچهای با خانههایی قدیمی، درختانی كهنسال، دردل كوچهای «پیر» با قدمتی كهن اما ثبت نشده. به جز برج چندین طبقه و مدرن سر كوچه كه ٩٠ درصد به ١٠ درصد به نفع بنا و نه فضای سبز ساخته شده تقریبا تمام خانههای این كوچه و كوچههای فرعی آن ویلایی و قدیمی هستند. خانههایی كه هنوز بوی معماری ایرانی را درآن میتوانی ببینی. انتهای كوچه به كوچهای دیگر میخوری كه دیوار سرتاسری سفید رنگ دارد و روی تابلوی آن نام «مسعود» حك شده است. دیواره سیمانی سفید رنگ روبهرو قسمتی از باغ حدود ١٨ هزارمتری است كه دوربینهای نصب شده اطراف آن نشان از حفاظت از مكانی امنیتی دارد تا یك باغ. از همان باغهایی كه تاكنون كسی داخلش را ندیده است. با درهایی متعدد اما بسته. دیوارهای بلند باغ مانع از آن میشود تا داخلش را ببینی، اما هر چه هست سرشاخههای درختان نشان از آن دارد كه هنوز هم این محدوده باغ است، هرچند كه برخی اهالی محل معتقدند كه دارند درختهای اطراف باغ را از بین میبرند. اما دوربینهای مداربسته روی دیوار به نوعی تابلویی هشداردهنده هستند. اینكه اینجا فضولی موقوف. حتی اگر پای تخریب درختان و باغها در میان باشد.
ساخت وساز درلوای ساماندهی اراضی
اما این تنها باغ این كوچه نیست. درست روبهروی آن، باغ دیگری با پلاك هشت قرار دارد. باغی با حدود ١٤ هزار متر وسعت كه گویا متعلق به مالكی خصوصی است. از لابه لای شكافهای درب قرمز و زرد رنگ یونولتی آنكه به سبك كارگاههای ساختمانی تزیین شده، حجم عظیمی از مصالح ساختمانی و ادوات كارگاهی را میتوان دید كه دید درختان اندك شده و درحال خشك شده آن را مسدود كردهاند. هر از چند گاهی وانتی داخل آن میشود و باری را داخل میبرد یا چیزی را خارج میكند. نیازی نیست زیاد باهوش باشی تا متوجه نوع فعالیت درحال انجام داخل باغ باشی. در یك نگاه به راحتی میتوان متوجه شد كه مالك باغ در پس دیوارهای بلند سیمانی سفید رنگ آن، با فراغ بال در حال از بین بردن درختان و كاشتن سنگ بنای یك برج یا برجهایی بزرگ است. درختان كهنسال كنار دیواره و جوی آبی به سبك كوچههای قدیمی تهران همه و همه نشانههایی هستند از اینكه این باغ در روزگاری نهچندان دور، باغی مفرح دراین منطقه بوده است. خانههای هر سه كوچه فرعی «پیری» هم خانههایی هستند با معماری ایرانی، باغچههایی سرسبز و درختانی كهنسال كه نشان از قدمت ساختمانهایشان دارند.
قسمت غربی این كوچه - پیری غربی- گرچه بیشتر دستخوش معماری جدید امروزی و خانههای نوساز كنونی شده است، اما هنوز هم رگههایی از سرسبزی و باغهای قدیمی درآن دیده میشود. ضلع شمالی كوچه را تا انتهای كوچه، دیواری آجری و قدیمی تشكیل داده كه برخلاف باغهای قبلی ارتفاع چندانی ندارد. باغی وسیع كه اسكلت آهنی بزرگ و چند طبقهای مانند غولی بیشاخ و دم درداخل آن قد علم كرده است. درختان قدیمی و سر به فلك كشیده انتهای زمین حكایت از آن دارد كه این باغ هم تا همین چند ماه قبل باغی بزرگ بوده است. اما هم اینك به جای درختانی كه روزگاری ریههای تنفسی منطقه بودهاند، تیرهای آهنی درحال قد علم كردن هستند. جرثقیل بزرگ ثابت داخل محوطه، كارگاه ساختمانی انتهای باغ كه به انتهای كوچه میرسد، دركناراسكلتی غولآسا همه و همه حكایت از آن دارد كه تا چند وقت دیگر، دراینجا مجتمعی عظیم از پس دیوارهای آن بیرون خواهد آمد. اما مالك این مجموعه عظیم كه یك سر آن درحاشیه خیابان افشاری و سر دیگر آن درحاشیه بزرگراه صیاد شیرازی قرار دارد كیست؟ یافتن جوابی برای این سوال چندان هم كار سختی نیست. مالك آن را میتوانید از روی تابلوی سفیدرنگی كه با غرور در كنار دیوار كاشته شده پیدا كنید. تابلویی با این مضمون: طرح ساماندهی اراضی بایر! شهرداری منطقه چهار، ناحیه سه! بدینترتیب به نظر میرسد مالك و صاحبكار این ساخت وساز بزرگ و غولآسا كسی نباشد جز «شهرداری تهران». یعنی همان نهادی كه باید، حافظ و پاسدار صیانت از باغها و فضای سبز پایتخت باشد. پیرزنی كه كنار در منزل خود نشسته و ما را با نگاه كنجكاوش رصد میكند، وقتی درمورد دلیل حضورمان مطلع میشود، میگوید: من نزدیك ٧٠ سال از خدا عمر گرفتهام كه ٣٠ سال آن را دراین محله بودهام. آن سالها اینجا پربود از باغها و خانههایی با باغچههای سرسبز و زیبا، وارد محل كه میشدی دمای هوا حداقل پنج درجه خنكتر میشد. نفسی چاق میكند و درحالی كه به جرثقیل غولپیكر مقابل خانهاش اشاره میكند ادامه میدهد: امروز این جرثقیلها و این ساختمانهای رعنا جای درختان را گرفتهاند. بادی كه در بین شاخههای درختان میپیچد به همراه زمزمه آب جوی، موسیقی زیبایی را خلق میكند. یك آهنگ و موسیقی قدیمی. آهنگی كه به احتمال زیاد تا چند هفته دیگر خاموش خواهد شد.
تعاونیهایی كه باغها را میبلعند
اینجا پراست از باغچهها و باغهایی همین سرنوشت را دنبال میكنند. قطع درختان وتبدیل آخرین ریههای شهر به برجهایی بلند بالا. باغی، در ضلع شمالی كوچه پیری شرقی و در حاشیه خیابان افشاری یكی دیگر از این باغهاست. باغی كه به گفته یكی از معاملات املاكیهای منطقه، متعلق به یكی از سازمانهای معروف و بزرگ دولتی و از املاك مصادره شده است. باغی كه از سه قطعه ١٨٠٠ متری تشكیل شده و هنوز هم با وجودی كه قسمت اعظمی از درختان آن قطع شده، باز هم پر است از درختان كهنسال و بلند بالا. همان معاملات املاكی در مورد این باغ میگوید: نهاد یاد شده؛ باغهای زیادی در این منطقه داشته كه همه را فروخته است. الان هم اگر مشتری برای این باغ باشد، فروشنده است. قیمت آنها هم توافقی است. منتها خیلیها تمایلی برای خرید باغهای اینچنینی ندارند. نفسی تازه میكند و ادامه میدهد: تا چند ماه قبل اگر به داخل باغ نگاه میكردید به دلیل انبوه و فشردگی درختان، نمیشد انتهای آن را ببینید، ولی كمكم اكثر درختان آن را قطع كردهاند.
از وی درمورد قیمت زمینهای این منطقه میپرسم. پیرمرد كه از قدیمیهای منطقه است انگار كه از سوالم چندان خوشش نیامده باشد، به جای صاحب مغازه میگوید: باغچهها متری ٩ میلیون و باغها متری ١٣ میلیون هستند. آپارتمان هم از ١٠، ١٢ تومان به بالاست. بستگی به منطقه و محل خانه دارد.
این را میگوید و با همان دلخوری قبلی بلند میشود و از در خارج میشود. جوان صاحب مغازه كه متوجه دلخوری و تعجب من از برخورد پیرمرد شده، برای اینكه از دلم درآورد میگوید: دلخور نشوید. اهالی قدیمی اینجا، چندان دوست ندارند از تخریب باغها و باغچههای محله صحبت كنند، چون خیلی از آنها با فروش همین باغها به نان و نوایی رسیدهاند و به جمع از ما بهتران پیوستهاند.
كوچه شقاقی سومین مقصد ما است. كوچه بالایی كوچه پیری شرقی. از آن كوچههای تودرتوی قدیمی كه به چندین كوچه و خیابان دیگر منتهی میشود. اینجا تعداد برجهای امروزی و خانههای ویلایی تقریبا برابر است. اما هنوز هم بوی هوای كوچههای قدیمی تهران را میدهد. برجهایی كه گفته میشود تا همین چند سال قبل، همگی باغهایی سرسبز بودهاند. حتی چند مغازه داخل آن هم هنوز فرم و شكل سنتی خود را حفظ كردهاند. انتهای كوچه یكی از ایستگاههای آتشنشانی و بازار روز محله وجود دارد. اما دركنار اینهمه، باغی بزرگ كه یكسر آن در چند متر جلوتر از ابتدای كوچه است و انتهای آن كوچه بهار است، داستان دیگری دارد. زمینی به مساحت حداقل ٢٠ هزار متر مربع كه هم اینك فقط چند درخت كهنسال در آن باقی مانده است. با چند در مجزا. از در مدرن و نوساز آن با آیفونی تصویری در كوچه شقاقی تا درب چوبی بسیار قدیمی و عتیقه آن دركوچه بهار و البته در كارگاهی آن در انتهای ملك در همان كوچه بهار. ملكی كه بنابر نوشته روی تابلوی در كارگاهی آن برای ساخت وساز یك تعاونی درنظر گرفته شده است. تعاونی ناشناسی به نام «خیبر». مجتمعی با ٧ طبقه و دو طبقه زیر زمین و پاركینگ. اما نكته جالب اینجاست كه جای مشخصات متراژ و وسعت بنا و از آن مهمتر نام مالك در تابلوی كارگاه خالی است! انگار مالك ملك چندان تمایلی به شناخته شدن ندارد. اما هر چه هست مجوزدارد. مجوزی كه احتمالا براساس مصوبه ساخت وساز برج باغها گرفته شده است. همان مجوزی كه به مالك در قبال ساخت بنا در٣٠ درصد زمین باغ، وی را موظف میكند تا ٧٠ درصد مابقی را به همان شكل باغ حفظ كند. ولی تنها چیزی كه دراینجا دیده نمیشود، ٧٠ درصد از باغ و درختانی است كه باید باقیمانده باشد. گویا قراراست تمام این ملك با معماری نوین شهری و امروزی ساخته شود. معماری خاصی كه دیگر درآن جایی برای باغ و درختان كهنسال نیست. این همان حكم نانوشته این باغ و تمام باغهای این محله است.
شهرداری، مترو، قطع درختان و دیگر هیچ
خیابان گلریز؛ آخرین نقطهای است كه برای بازدید انتخاب میكنم. آن هم به طور اتفاقی و دربازگشت از منطقه. خیابانی درست درآن سوی بزرگراه صیاد شیرازی و چسبیده به این بزرگراه. محوطهای سبز شاید به وسعت دو هزار متر در حاشیه بزرگراه و ابتدای خیابان گلریز توجهم را به خود جلب میكند. معمولا محوطههای فضای سبز حاشیه بزرگراهها با گل و چمن و درختان تزیین میشوند تا هم به زیبایی شهر بیفزایند و هم نقشی هر چند كوچك در تصفیه هوا داشته باشند. اما این محدوده با آنكه آرم فضای سبز شهرداری تهران ازجنس ورقه آهنی و با رنگی سبز - به نشانه فضای سبز – در سر در آن نصب شده، با فنسهای كلفت آهنی مسدود شده و داخل آن هم كارگران مشغول كارند و یك ماشین بزرگ مخصوص حمل سیمان هم مشغول خالی كردن سیمانهایش است. گویا قرار است دراینجا ایستگاه مترویی احداث شود. ولی به چه قیمتی؟ به قیمت قطع بیش از ٦٠ درصد از درختان این محوطه؟ وقتی از نگهبان آن درمورد درختانی میپرسیم كه تا قبل از آغاز عملیات احداث مترو در این محوطه وجود داشته؟ با عصبانیت سری تكان میدهد و به تندی میگوید: من نمیدانم. من فقط یك نگهبانم. بروید با مدیران این قسمت صحبت كنید. اما به قول وی، هیچ مدیری دراینجا نیست - یا حداقل ترجیح میدهد كه نباشد- تا پاسخگویمان باشد.
راننده یكی ازآژانسهای محله كه خود ١٢ سالی میشود كه ساكن این محله است نیز روایت دیگری را از باغهای این محدوده ارایه میكند. روایتی از سالهای نه چندان دور كه هنوز درختان این باغها حرمت داشتند و نشانی از فرهنگ مردمان آن بودند و افسوسی به خاطر بیمهری تمام این سالها: اگر چند سال قبل اینجا زندگی میكردید و بعد برای مدتی از اینجا میرفتید و دوباره سری به محله میزدید، مسلما شكل و شمایل جدید آن را نمیشناختید.
اپیزود سوم: آه و افسوس شورا
برای بار دوم راهی دیار باغهای فراموش شده میشویم. با این تفاوت كه همراه اینبارمان، رییس كمیته محیط زیست شورای شهر است. محمد حقانی كه تا همین چند روز قبل نمیتوانست باور كند كه درقلب منطقهای در شمال شرق تهران، هنوز همچنین باغهایی وجود داشته باشد، با دیدن این مناظر متحیر میشود و با كنجكاوی به كارشناسان همراهش نكاتی را میگوید تا یادداشت كنند و در فرصتی دیگر، وضعیت باغها را ارزیابی و كارشناسی كنند. وی با اظهار تاسف از سیاستهای شهرداری در مورد باغهایی با این همه وسعت و قدمت میگوید: واقعا جای بسی تاسف است كه شهرداری چگونه به خود اجازه میدهد تا مجوز تخریب چنین باغهایی كه آخرین بازماندههای باغهای كهن ایرانی است را صادر كند؟
هرنگاهی كه به باغها میكند، آهی میكشد و زیر لب جملههایی را زمزمه میكند. كلافه و عصبی شده است. با دیدن جرثقیل غول پیكر در كنار تابلوی ساماندهی طرح اراضی بایر شهرداری در یكی از باغها، عصبانی میشود و میگوید: من اصلا معنای این اقدام را نمیفهمم. چطور شهرداری كه باید متولی حفظ و صیانت از باغها باشد، به خود اجازه میدهد تا به بهانه ساماندهی اراضی بایر ! چنین كارگاه عظیمی را راه بیندازد و اقدام به ساخت چنین مجتمعی عظیم كند؟
حقانی همچنین درمواجهه با باغی در خیابان شقاقی كه به ساخت مجتمعی برای یك تعاونی اختصاص پیدا كرده است، میگوید: متاسفانه بسیاری از باغهای شهرمان به همین بهانه تخریب میشوند. درحالی كه همان طور كه میبینید، اصول احداث برج باغها، یعنی اختصاص ٧٠ درصد از زمین باغ به فضاهای سبز به هیچ عنوان درآنها رعایت نمیشود.
رییس كمیته محیط زیست شورای شهر همچنین با تعجب وارد محوطه فضای سبز فنس كشی كه قرار است درآن ایستگاه مترویی احداث كنند، میشود و وقتی از صحبت با كارگران نتیجهای نمیگیرد، با عصبانیتی مضاعف میگوید: این دیگر از آن حرفهاست. خود شهرداری، فضای سبز را به بهانه مترو تخریب میكند. آن هم تحت لوای آرم رسمی شهرداری.
و بالاخره وقتی در بازگشت از محل و داخل از وی درمورد نظرش در مورد تخریب این باغها میپرسیم، با تاكید براینكه قبل از هر چیز باید وضعیت پهنهبندی و روند ساخت وساز دراین باغها را به شكلی كارشناسی بررسی كرد، میگوید: اما آنچه مسلم است، این است كه این باغها آخرین بازماندههای باغهای شمال شرق تهران هستند. آن هم درست در دل خیابانهای شلوغ منطقه. درست است كه مالكان باغ میتوانند مجوز ساخت و ساز- مجوز ساخت برجباغ - بگیرند، ولی شهرداری كه مدعی حفظ و صیانت از درختان است و دراین راه شعارهای زیبایی هم میدهد، باید آستین همت بالا بزند و آنها را بخرد، تا بتواند حفظشان یا به فضای سبز تبدیلشان كند. به هرتقدیر ما هم به عنوان اعضای شورای شهر موظفیم تا تمام تلاش خود رابرای جلوگیری از تخریب این باغها و متوقف كردن ساخت وساز درآنها به كارگیریم.
حقانی درحالی كه آخرین نگاههای خود را به باغهای درحال تخریب میكند، با تاكید براینكه حتما پرونده تخریب این باغها را از طریق شورای شهر و در صورت لزوم، مراجع قضایی پیگیری خواهد كرد، بازهم آهی میكشد و سخنانش را اینگونه تكمیل میكند شهرداری باید ادبیات «شهر فروشی»را از معادلات خود خارج كند.
محمد حقانی : درست است كه مالكین باغ میتواننــد مجـــوز ساخت و ساز- مجوز ساخت برجباغ - بگیرند ولی شهرداری كه مدعی حفظ و صیانت از درختان است و دراین راه شعارهای زیبایی هم میدهد، باید آستین همت بالا بزند و آنها را بخرد، تا بتواند حفظشان یا به فضای سبز تبدیلشان كند.
نظر شما